- چرب دست
- زبر دست، جلد، چابک
معنی چرب دست - جستجوی لغت در جدول جو
- چرب دست
- چیره دست، چابک دست، تردست، زبردست، جلد و چابک، کسی که در کار خود زبردست و ماهر باشد،
برای مثال سخن را نگارندۀ چرب دست / به نام سکندر چنین نقش بست ، هنرمند، شیرین کار(نظامی - ۱۰۳۸)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیره دستی، چابکی و جلدی، مهارت در کار و هنری، برای مثال چرب دستی فلک بین تو که بی خامه و رنگ / کرد اطراف چمن را همه پرنقش و نگار (انوری - ۱۸۷)
چوبی که در دست می گیرند، عصا، دستوار، دستواره
چابک چالاک جلد، ماهر زبردست
چابک، ماهر، زبردست
حرفه ای، متبحر، مسلط، حاذق، ماهر
مستضعف
بالا دست، صدر مجلس
ماهر زبردست
تند کار
چابکی چالاکی جلدی، مهارت زیردستی
چوبهائی که بنایان بهم بسته بر آن بنشینند و تعمیر و کاهگل کنند، داربست، چوب بندی
ماهر، زبردست، توانا، قادر، حاذق
کسی که از بسیار کار کردن دستهایش پینه بسته باشد
زبردست، هنرمند، ماهر
تندکار، زبردست، ماهر
آنکه بر دیگری تفوق و برتری دارد، بالاتر
فرا دست آمدن: به دست آمدن، پیش آمدن
فرا دست دادن: سپردن، به دست کسی دادن
فرا دست آمدن: به دست آمدن، پیش آمدن
فرا دست دادن: سپردن، به دست کسی دادن
کسی که از بسیاری کار کردن دستش پینه بسته باشد
به دست 0 یا فرا دست آمدن 0 پیش آمدن 0 یا فرا دست دادن 0 سپردن تسلیم کردن
زیر دست، زبون پست فرومایه، ناتوان، گویندگی و خوانندگی که چند کس آواز را با هم یکی کنند و کوک سازند و بادایره و امثال آن اصول نگاه دارند
نوعی پارچه تنگ وملایم نرمه
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
مجموعه قطعات چوبی یا آهنی که عمودی و افقی به هم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا روی آن کار کنند، داربست
چوب هایی که در کنار دیوار یا درون عمارت به شکل افقی و عمودی به هم وصل کنند که کارگران ساختمانی روی آن بایستند و کار کنند، چوب هایی که زیر درخت انگور برپا کرده و شاخه های تاک را روی آن می خوابانند، داربست، تله بست
Limberly
beweglich
спритно
zwinnie
agilmente